جدول جو
جدول جو

معنی ام سلمی - جستجوی لغت در جدول جو

ام سلمی
(اُمْ مِ سَ ما)
از کنیه های زنان است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ سُ لَ)
سهله یا رمیله مکنی به ام سلیم. دختر ملحان بن خالد انصاری مادر انس بن مالک از صحابیات و زنی دینداربود. اسحاق بن عبدالله بن ابی طلحه گفته است جد من ابوطلحه که مشرک بود از ام سلیم خواستگاری کرد و او خودداری نمود و گفت اسلام آورد تا همسرش شوم و صداق من اسلام آوردن وی باشد. آنگاه ابوطلحه اسلام آورد و ام سلیم را بزنی گرفت و صداق او مسلمان شدن ابوطلحه بود. (از عیون الاخبار ج 4 ص 70) (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 253). و رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَلْ لَ)
معافیت. رهایی. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
هر کس بقدر خویش گرفتار محنت است
کس را نداده اند برات مسلمی.
ابوالفرج سکزی (از یادداشت مرحوم دهخدا).
، بخشودگی مالیاتی: چون متوجهات املاک و اوقاف زاویۀ متبرکۀ ایشان بموجب مقرر نامۀ دیوانی به مسلمی قدیم مقرر است...حکم یرلیغ نفاذ یافته که جماعت برات داران از مریدان مشارالیه نستانند. (از فرمان سلطان احمد جلایر در حق شیخ صدرالدین موسی پسر شیخ صفی الدین جد سلاطین صفویه محفوظ در کتاب خانه ملی پاریس). (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسلمیات شود، مسلم بودن. قطعیت، حجت بودن
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
سید مسلمی اسفراینی از شعرای قرن نهم هجری. قبرش در اسفراین است و این بیت از اوست:
خال او نقد دلم از دیدۀروشن کشد
همچو دزدی کو متاع خانه از روزن کشد.
(از مجالس النفائس ص 45)
مسلمی حمیدی فرزند میری شاعر مشهور. او راست: بهجه آلاثار که در معارضۀ دریای ابرار امیرخسرو نظم کرده است. (کشف الظنون ج 1 ص 256)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
مسلمان بودن. مسلمانی. و رجوع به مسلمانی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ می ی)
منسوب به قبیلۀ بنی مسلمه که یکی از قبایل بنی الحرث است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
عابد. عابدی بزمان رسول صلوات الله علیه. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب باسلم بن افصی بن حارثه بن عمرو. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ)
دماغ. (المرصع) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ سُ لَ)
ابن عبدالله بن محمد سلمی. وی شاعر و از قضات اندلس و عهده دار قضای شهرفاس بود، سپس قاضی تلمسان و بعد اشبیلیه و غیره گشت و بسال 603 ه. ق. در اشبیلیه درگذشت. او را اشعاری نیکو است. (از اعلام زرکلی از جذوهالاقتباس ص 286)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ غَلْ لَ)
بدل. عملی. مصنوع. قلب. ساختگی. مزوّر. (یادداشت مؤلف). رجوع به الّم غلّم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ ما)
حربا. آفتاب پرست. (منتهی الارب). ابوقلمون. خور. وزغه. خامالاون. اسدالأرض. حربایه. پژمره. ابوحذر. مارپلاس
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ ما)
کنیت پدر زهیر شاعر است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُ اَ لَ)
از صحابیات بود. زمان علی بن حسین (ع) را نیز درک کرد و چون کتابهای بسیاری خوانده بود به قاریه الکتب موصوف شد. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 208 و ص 229 ذیل ام غانم شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
راحت الحلقوم، نام یک قسم شیرینی است که از نشاسته و شکر ساخته میشود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
خنفساء. (المرصع). رجوع به خنفساء شود.
لغت نامه دهخدا
(اُدد)
هند مکناه به ام سلمه. دختر ابی امیه حذیفه بن مغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی ام المؤمنین. از زنان پیغمبر اسلام و یکی از زنان بزرگ صدر اسلام بشمار می رفت وی نخست زن ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی بود پس از وفات ابوسلمه در سال دوم یا چهارم هجری به ازدواج پیغمبر درآمد و جزو مهاجران حبشه و مدینه بود. احادیثی از او نقل شده است. در سال 63 یا 64 هجری قمری در هشتاد و چهار سالگی درگذشت. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222). و رجوع به همین کتاب و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 240 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 و تنقیح المقال و خیرات حسان ج 1 ص 49 و اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1129 و تذکره الخواتین ص 42 و 56 شود
کنیۀ یکی از دختران هریک از امام حسین و امام سجاد و امام باقر و امام کاظم بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 222 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَ مَ)
فاتحه.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَمَ)
یکی از دختران علی بن ابوطالب (ع) بود، آفتاب. (از لسان العرب) (از المرصع) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، می. (ازلسان العرب) (از المرصع) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شراب، باد شمال. (از المرصع)
شیرازی، زنی با فضل و هنر بود، وی مؤلف کتاب جامع الکلیات است که در شیراز چاپ شده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هَِ)
ابوجعفر احمد بن احمد بن هشام السلمی النحوی. معاصر ابن هشام صاحب مغنی اللبیب. وفات او750 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده تاشت بودن راست بودن، بخشودگی ساو (مالیات) مسلمان بودن مسلمانی مسلم بودن قطعیت، حجت بودن، بخشودگی مالیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سهمی
تصویر هم سهمی
همباگی
فرهنگ لغت هوشیار
امروز صبح
فرهنگ گویش مازندرانی